1 سالگی آگاهی از حضور تو
امروز ۲۶ دی ماه است و ساعت الان ۲ صبحه. محمد کیان خوابش میاد اما شدید داره با خواب مبارزه میکنه.
۲۱ دی همونطور که قبلا گفته بودم تولد ۴ ماهگی محمد کیان رو با کیکی که خاله فرناز گرفته بود برگزار کردیم که عکسش رو بعدا میذارم.
۲۲ دی واکسن ۴ ماهگی رو زد و بعد هم تب و درد و غیره. البته خدا رو شکر اینبار مثل دوماه پیش تبش بالا نرفت ولی ۴۸ ساعت مدام تب خورد داشت و بعد سرحال امد.
۲۴ دی محمد کیان برای اولین بار به خونه دایی بزرگه رفت. اخه تو این مدت مادر خاله فرناز مریض بود و بیمارستان و برای همین نشده بود که ما بریم خونشون. و پریروز محمد کیان پاگشا شد. و البته یه کادوی خوشگل هم گرفت . یه پارک خوشگل . که عکس هم گرفته توش .
اینم عکسش:
الان که دارم این ها رو مینویسم زمین از برف سفید شده و اسمان داره میباره . همه جا خیلی زیبا شده.
قبل از نوشتن متن اصلی میخوام از اینجا سالگرد ازدواج خاله نیلوفر و عمو حمید رو تبریک بگم خیلی زیاد. امیدوارم سالهای سال د ر کنار هم خوشبخت زندگی کنید و همیشه سایتون بالای سر زهرای عزیز ما باشه.
و اما ...
محمد کیان عزیزم. اامروز درست یکسال از روزی که فهمیدیم تو داری میای تو بغلمون میگذره. روزی که با اومدنت با وجود همه امادگی که داشتیم غافلگیرمون کردی. و حالا داری روز به روز زندگی ما رو شیرینتر میکنی. دوستت داریم عزیز دلم...