نیم سالگی

وزنت شده 8200 و قدت هم 70 سانتی متر.

اقای دکتر به سرت هم دست زد و گفت که داره سفت میشه . یه چیزی هم به بابات گفت که من نفهمیدم ولی بعدا بابات گفت که اقای دکتر گفته که خانمت خوب بهش رسیده.
اقای دکتر کلا از همه چیز راضی بود و گفت که خوب از شما مراقبت  کردم و نمیدونی که وقتی دکتر اینهمه اظهار رضایت کرد چقدر خستگی از تن من دررفت.
انگار دنیا رو به من دادن.
نازنین پسرم داری روز به روز بزرگ و بزرگتر میشی و من دارم لحظه لحظه هات رو با تمام وجودم حس میکنم.
خدارو صد هزار بار شکر میکنم که وجود نازنین تو رو در اغوش ما گذاشت.
پسر عزیزم دوست دارم هیچ وقت یادت نره که چقدر برای ما عزیزی و همیشه به خاطر داشته باشی که همه چیز ما هستی..
پسر نازنینم یواش یواش داری یاد میگیری که بشینی . دیگه شیشه ات رو با دست میگیری و اب میخوری. یا اب میوه یا هر چی که توش باشه.
وقتی تو روروئک میشینی میتونی حرکتش بدی برای همین من زیاد نمیذارمت توی روروئک. اخه اول باید یاد بگیری که سینه خیز بری.
همش دوست داری که بشینی . دیگه غلت نمیزنی دوست داری بشینی و از حالت نشسته دمر بشی روی زمین.
غذا خوردن با قاشق رو یاد گرفتی و تا قاشق میاد سمتت ، دهانت رو باز میکنی و کلی خوشحال میشی.
عاشق باباتی و تا میگم بابا داره میاد کلی کیف میکنی.
هرکی تو رو دیده تا حالا از خوش اخلاقیت تعریف کرده. امروز توی مطب دکتر هم به مادر و بچه ای که نزدیکمون بودن میخندیدی و مامانه میگفت ببین چه خنده ای میکنه.
خدا رو شکر هنوز غریبی نمیکنی.
خواب شب هات خیلی خوب شده.
اما دندون هات هنوز در نیامده. نه که مشکلی باشه ولی خودت خیلی داری اذیت میشی. فکر کنم دیگه همین روز ها بزنه بیرون.
معنی کلمه نازی رو میفهمی و هروقت صورتمون نزدیکت باشه و بگیم نازی دستت رو میاری و می کشی روی صورتمون ولی گاهی وسطاش به چنگ زدن تبدیل میشه . دورت بگردم که هنوز کامل بلد نیستی.
امیدوارم روز به روز بزرگ و بزرگتر بشی و همیشه موفق باشی و شاد. دلم میخواد همیشه خوشحال باشی مامان . دوست دارم همیشه موفق باشی و باعث افتخار همه خانواده.
همه کسانی که انقدر تو رو دوست دارن که لحظه ای فراموشت نمیکنن.
مامان بزرگ ها و بابابزرگات و خاله و دایی و عمو و عمه هات.
همگی خیلی دوستت داریم.
یه بوووووووووووووووووووس بزرگ برای پسر نازنینم . امیدوارم هر سال تولدت رو اینجا بهت تبریک بگم.

پی نوشت: امشب قراره دایی من که اتفاقا با گل پسری تشابه اسمی داره  (محمد) و ما خیلی دوستش داریم بیاد ایران و دو هفته ای پیش ما باشه.
ما همگی خیلی خوشحالیم. از طرف دیگه قراره شب عید آنا و باباجون و عمه سهیلا هم بیان و با ما باشن و البته شاید عمه لیلا ، عمو محمد و رضا و مهنا و مامان بزرگ بابا مجنون هم بیان.
بنابراین ما امسال عید شلوغ و خیلی خوبی به امید خدا خواهیم داشت. میخوایم امسال عید حسابی خوش بگذرونیم و کلی کیف کنیم.
میخوایم یک عید استثنایی داشته باشیم.
امیدوارم همه سال خوبی روشروع کنن و شاد و خوشحال و خوشبخت باشن.
سال نو هم ازهمین حالا مبارک.

راستی اینم چند تا عکس از گل پسری در راستای خونه تکونی و تولد پسر دایی احسان: